دلنوشته های من جایی فقط و فقط برای نوشتن نوشته های دل من |
|||
امشب جشنه.جشن ازدواج دختر خواهرم.اصلا حال و هوای جشن ندارم ولی خوب باید باشم دیگه...مثلا من خاله عروس خانم هستم دیگه.... حوالی 2ساعت دیگه هم باید برم وقت آرایشگاه دارم.فقط درد وگرفتگی پای راستم اذیتم میکنه(پام که از سیزده بدر داغون شده بود).بابام میگه:اگه اذیت میشی خوب نرو عروسی...خوب نمیشه که نرم...من خاله عروسم... امیدوارم خیلی اذیت نشم.... نظرات شما عزیزان: sepide
![]() ساعت23:01---9 ارديبهشت 1393
حالا رفتی؟
پاسخ:سلام.نه دیگه عروسی نرفتم موندم خونه تلویزیون نگاه کردم و وقت گذروندم.... :(
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان |
|||
![]() |