دلنوشته های من جایی فقط و فقط برای نوشتن نوشته های دل من |
|||
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:, :: 8:33 :: نويسنده : تارا
گاهی وقتا زندگی آدم به سمت یه مسیری میره که هیچ وقت فکرشم نمیکردی...مثل زندگی من... نمیدونم آخه چرا من انقدر سراغ دغدغه هام رفتم... من سراغ دلتنگی ها و دردهای مردم رفتم...من از خودم گذشتم تا به مردم کمک کنم...مگه خدا اینارو ندید؟؟؟مگه خدا اینا رو نمیبینه که زندگی منو روبراه نمیکنه؟؟؟ دیگه کاری از دست من که ساخته نیست جز رفتن پیش دکترای مختلف...جز التماس به خودش...جز واسطه قرار دادن افرادی که اسمشون هم باعث لرزش عرش میشه... من میخوام خوب بشم...من باید خوب بشم...اگه زندگی من بخواد اینجوری تموم بشه که چه فایده از این زندگی.... نظرات شما عزیزان: شهرزاد
![]() ساعت10:07---11 خرداد 1393
مگه زندگی همین دو روز دنیاست،بنظرم آدما هرچقدر با ایمان تر باشن خدا سخت تر امتحانشون میکنه...حضرت ایوب هفت سال هم سختی بیماری رو کشید و هم دوستان و خانواده اش رو از دست داد ولی در آخر بازم خدا رو شکر کرد!!
نگران نباش،شاید در جریان بیماریت چیز هایی رو بدست آوردی که در حالت عادی نمی تونستی اونارو بدست بیاری!!!! امیدوارم از این امتحان سربلند بیرون بیای!!! پاسخ:آره زندگی همین چند وقت نیست اما خوب هر ادمی هم یه ظرفیتی داره.خداروبارها وبارها شکر اما خوب صبر من کمکم داره ته میکشه....
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان |
|||
![]() |